گروه صنایع معدنی فولاد
 
گفت‌و‌گو با سروش کامیاب، مجری فولاد بندرعباس در زمان شاه
چگونه غرب به ایران فولاد داد
گروه صنایع معدنی >فولاد - همیشه برایم این سوال وجود داشت چرا فولاد بندرعباس که قرار بود در استان هرمزگان و کنار سواحل خلیج فارس ساخته شود ناگهان پس از انقلاب به اصفهان منتقل شد و نام فولاد مبارکه را به خود گرفت.
به گزارش ماین نیوز، چرا در زمان شاه تصمیم گرفتند این کارخانه بزرگ را کنار مرزهای آبی به وجود بیاورند اما پس از پیروزی انقلاب آن را تقدیم اصفهانی‌ها کردند.

در بین گفت‌وگوهایی که با بزرگان صنعت فولاد داشتم با نامی آشنا شدم که می‌گفتند اگر او نبود شاید فولاد مبارکه‌ای هم ساخته نمی‌شد.

سروش کامیاب، استاد سابق دانشگاه صنعتی آریا‌مهر (شریف) و معاون پروفسور محمد‌رضا امین رئیس اسبق این دانشگاه و وزیر صنایع و معادن در دولت جمشید آموزگار در زمان پهلوی با حکمی از سوی «امین»، مجری پروژه فولاد بندرعباس شد تا در کنار ذوب‌آهن که با زغال‌سنگ فولاد را به تولید می‌رساند کارخانه‌ای به وجود بیاورد که با استفاده از گاز این فلز را به تولید برساند.

کامیاب سال‌ها مدیر این پروژه بود تا اینکه انقلاب شد. نقش او پس از انقلاب پر‌رنگ‌تر شد و توانست با حضور در جلسات مختلف از قرارداد این کارخانه دفاع کرده و مدیران تازه ‌وارد جمهوری اسلامی‌ را به اهمیت ایجاد این کارخانه مجاب کند. او در گفت‌وگو با «تجارت فردا» شرح می‌دهد که چه شد مدیران شاه تصمیم به ایجاد این کارخانه گرفتند. قرار بود چه کارخانه‌ای احداث شود و در نهایت چه کارخانه‌ای احداث شد.

■■■

با توجه به اینکه سال‌ها در خارج از ایران زندگی می‌کنید بد نیست گریزی به کودکی‌تان بزنیم و بدانیم در چه خانواده‌ای متولد شدید و در چه شرایطی رشد پیدا کردید؟
من در سال ۱۳۱۹ در خانواده‌اي نسبتاً متوسط به دنيا آمدم. پدرم كارمند گمرك و مادرم دبير دبيرستان بود. فرزند سوم خانواده بودم و دو خواهر بزرگ‌تر از خودم داشتم كه فوت كرده‌اند. پدر و مادرم خيلي علاقه داشتند كه از همان بچگي درس را جدي بگيريم و يكي از خواهرانم دكتر زنان و ديگري دكتر داروساز بود. هفت سال بعد از من برادرم به دنيا آمد كه الان در قيد حيات هستند. اولين منزل‌مان در خيابان آب‌سردار بود و تا چهار، پنج‌سالگي آنجا بودم تا اينكه به خيابان شيخ‌هادي منتقل شديم. در خيابان شيخ‌هادي به دبستان فيروزكوهي مي‌رفتم و بعد هم به دبيرستان البرز و آنگاه دانشكده فني دانشگاه تهران. سال ۱۳۳۷ وارد دانشگاه و سال ۱۳۴۱ هم فارغ‌التحصيل شدم. بعد از فارغ‌التحصيلي از دانشكده فني امكاني فراهم شد كه در انگليس ادامه تحصيل دهم و متوجه شدم كه نسبت به آنها عقب‌ماندگي نداريم.

نحوه ورودتان به شركت ملي صنايع فولاد ايران به چه صورت بود؟
سال۵۱ با توجه به آشنايي قبلي كه در انگلستان با دكتر امين داشتم و دانشجويان را در انگلستان به برگشتن به ايران ترغيب مي‌كرد به ايران برگشتم. ايشان يك سال رئيس دانشگاه بودند و من در دانشكده مكانيك با ايشان همكاري داشتم تا اينكه سال ۱۳۵۲ از دانشگاه رفتند و سال ۱۳۵۳-۱۳۵۲ دكتر نصر رئيس دانشگاه شدند. درست است كه تدريس و كار مي‌كردم و در كميته ارتقاي دانشگاه عضو بودم اما همين كميته باعث شد نتيجه بگيرم كه دانشگاهي نيستم، به خاطر اينكه آنچه لازمه استاد دانشگاهي و پژوهش در سطح بين‌المللي بود آن زمان خيلي كاربرد نداشت و از نظر صنعتي كمك‌كننده نبود ولي از نظر علمي بايد سطح‌مان را حفظ مي‌كرديم. به همين دليل از دانشگاه خارج شدم و البته قبل از آن با دكتر امين براي كار در شركت ملي فولاد صحبت كرده بودم. ايشان از من خواست كارم را به عنوان كارشناس شروع كنم كه تا جايي كه به خاطر دارم كارم را از تير‌ماه ۱۳۵۳ در اين شركت شروع كردم كه حدود ۳۴ سال داشتم.

واقعاً از دكتر امين تشكر مي‌كنم كه من را پذيرفت و من كارم را در شركت ملي فولاد شروع كردم. كارم هم در بحث ذوب‌آهن گازي يا احياي مستقيم بود. بعد از اينكه كارم را در شركت فولاد شروع كردم به من گفته شد يك گروه ايتاليايي حاضر هستند در ايران كارخانه‌اي سه ميليون‌ تني در بندرعباس را شروع كنند و در اين كارخانه حاضر به سرمايه‌گذاري هستند.

قرار بود اين گروه ايتاليايي در بندرعباس كارخانه فولاد راه‌اندازي کرده و ورق توليد كنند و از روش احياي مستقيم استفاده مي‌كردند و من كار كارشناسي‌ام را در رابطه با اين پروژه شروع كردم.

توافقنامه ایجاد این کارخانه را چه کسانی امضا كرده بودند؟
آقاي امين و اگر اشتباه نكنم آقاي نجم‌آبادي وزير صنايع و معادن. البته شكي نيست كه ايشان ساپورت كرده بود اما دكتر امين اين توافقنامه را امضا كرده بود. اين پايه درستي بود كه گذاشته شده بود. قرار بود مهندسي اين كار را Italian p&t انجام دهد و نورد را هم سين‌سيور سرمايه‌گذاري كند. ايتال‌سيور هم انواع فولادسازي و در عين حال سيستم‌هاي لازم براي گرداندن اين مجموعه را مي‌‌داد.

هميشه اين بحث مطرح بود كه سر ايران كلاه گذاشته شده است. اما فرمولي بود كه كسي به آن توجه نكرده بود مبني بر اينكه فروش نهايي را كه نورد است منهاي هزينه‌هاي دو سازمان مي‌كنيم و چيزي كه حاصل شد تقسيم مي‌شود. يعني تفاوت بين هزينه دو سازمان نبود. البته اين نكته هم بود؛ وقتي بعد از انقلاب «باركو» از بين رفت و يكپارچه شد در سازماندهي خيلي كمك بزرگي كردند و تصميم درستي گرفتند وگرنه دو سازمان مي‌شدند.

تا سال ۱۳۴۰، از دوره اميركبير و قبل از آن به دنبال آوردن تكنولوژي به داخل كشور بوديم اما تا سال ۱۳۴۰ موفق به اين كار نشديم و بيشتر از اينكه به سراغ روس‌ها برويم، آنها به سراغ ما آمدند. سال ۵۰ بعد از جشن‌هاي شاهنشاهي، شاه روس‌ها را پس زد و آمريكايي‌ها آمدند.

نظر شما از اين اتفاقات چه بود؟ چطور ايتاليايي‌ها كه تا قبل از سال ۱۳۴۰ اجازه چنين كاري نداشتند، در ايران اين كار را انجام دادند؟
به لحاظ سياسي نمي‌توانم پاسخي بدهم اما آناليز شخصي من ساده‌تر است. ايتاليايي‌ها خودشان مشغول ساخت «تورنتو» بودند و در سال ۱۳۴۰ كارخانه خودشان را مي‌ساختند و در آن موقعيت دادن يك كارخانه به ايران كه هم انرژي و هم سنگ‌آهن دارد برايشان يك رقيب به وجود مي‌آورد كه با دست خودشان ايجاد مي‌كردند. وقتي بازار خودشان اشباع شد و در آن بازار ديگر مطرح نبودند مساله اقتصادي حكم مي‌كرد كه از بازار بيرون بروند.

آقاي ارهارد كه به ايران آمد و از او خواستند كارخانه ذوب‌آهن به ما بدهد و ايشان موافقت نكرد به خاطر نفع اقتصادي نبود، به اين خاطر بود كه براي خودشان منفعت نداشت. خيلي‌‌ها سعي كردند ايشان را به ساختن يك كارخانه فولاد در ايران ترغيب كنند كه ايشان قبول نكرد. تا جايي كه خاطرم هست سال ۱۳۳۸ و قبل از ذوب‌آهن بود.

آقاي ارهارد به پدر اقتصاد آلمان معروف بود و مي‌خواستند از او براي اقتصاد ايران كمك بگيرند. به هر حال آناليز من اين است كه براي خودشان منفعت نداشت كه در ايران كارخانه فولاد را راه‌اندازي كنند. آلمان و ايتاليا هیچ‌کدام سنگ‌آهن ندارند، آلمان زغال دارد ايتاليا هم كمتر، بنابراين وقتي اين دو از لحاظ كارخانه فولاد به بازار مسلط بودند، مايل به تاسيس كارخانه‌اي در ايران نبودند مگر اينكه ديگر در بازار جايي نداشته باشند و براي اينكه كار جديد براي خودشان ايجاد كنند بخواهند اين كارخانه را در جاي ديگري راه‌اندازي كنند.

ممكن است بحث سياسي هم باشد. اينكه چون روس‌ها در ايران كار مي‌كردند شايد خواستند عقب نمانند اما آن زمان در ايتاليا كارخانه فولادي در دست ساختمان نبود و بايد يك بازار جديد براي خودشان پيدا مي‌‌كردند.

شركت ملي صنايع فولاد ايران در ابتدا ذوب‌آهن گازي بود و بعد نامش تغيير كرد و بعد كه با ذوب‌آهن ادغام شد نامش به شركت ملي فولاد ايران تغيير پيدا كرد. این تصميم را چه كسي گرفت؟
شاه دكتر امين را خواسته و گفته بود اين كار را انجام دهيد. اين عين همان است كه در چند كلمه در ابتداي ورود به سازمان شنيده‌‌ام.

زماني كه در دانشكده فني درس مي‌خواندم دكتر اميرعلي شيباني به دانشجويان معدن درس ذوب‌آهن مي‌داد. ايشان با خودرویی مي‌آمد با بر چسب ذوب‌آهن دولتي ايران كه قسمتي در وزارت اقتصاد يا وزارت صنايع ايران بود.

مي‌خنديديم چون ذوب‌آهني در كار نبود. قبل از جنگ جهاني دوم گاز مطرح نبود. اين مطلب ابتدا در مكزيك شروع شد و آنها شروع به استفاده از گاز كردند و سيستم HYL را راه‌اندازي كردند و آمريكايي‌ها هم به دنبال آن ميدركس را راه انداختند.

آلمان‌ها هم موفق نبودند. زماني كه كارها را انجام داده بوديم (دكتر امين هم از شركت صنايع ملي فولاد ايران رفته و آقاي نجم‌آبادي رئيس شركت بود) تا زمان دكتر امين مساله‌اي نداشتيم اما آقاي نجم‌آ‌بادي اطلاع دادند كه قرار است دكتر شيباني براي ديدن كارها بيايند كه بنده هم خيلي استقبال كردم. ايشان آمدند و از من خواستند كارهايم را به ايشان نشان دهم.

من هم كارهايي را كه آماده بود از جمله نقشه بندرعباس، ورودي سنگ‌آهن، كوره احياي مستقيم، ذوب ريخته‌گري و... آوردم و ايشان گفت به جز نقشه نورد بقيه را دور بيندازيد.

ايشان به كوره بلند اعتقاد داشت و نظرش هم درست بود. در كتاب‌هاي درسي قبل از جنگ جهاني دوم كه تمام اين استادان آنها را خوانده بودند نوشته بود با كوره الكتريكي نمي‌توانيد ورق تغيير فرم‌پذير بسازيد چرا؟ چون ذوب كوره الكتريكي زماني حدود هفت، هشت ساعت طول مي‌كشيد و ترانسفورماتورها ضعيف بود و آن زمان نداشتند.

سيستم جوشان هم كه با احياي مستقيم به راه افتاد وجود نداشت و نهایتاً جذب ازت مي‌شد، ازت هم وقتي كه جذب فولاد شود تغيير فرم‌پذيري‌اش متوقف مي‌‌شد. بنابراين در ذهن دكتر شيباني دو مورد وجود داشت كه از نظر خودش هم درست بود. يكي اينكه بحثي به جز كوره بلند وجود نداشت. دوم اينكه كوره الكتريكي درست است اما با آن ورق تغييرپذير نمي‌شود ساخت بنابراين هر دو به عنوان يك خيانت در سطح بالا تلقي شد.

فرموديد دكتر شيباني از منظر علمي با اين كار مخالفت مي‌كردند اما آيا احتمال دارد به نوعي با تحريك روسيه اين كار را انجام می‌دادند؟
به نظرم ايشان واقعاً به كارش اعتقاد داشت. به ايشان خيلي احترام مي‌گذارم. ساخت ذوب‌آهن در ايران تحولي در كشور ايجاد كرد كه خيلي از داشته‌هايمان در اين زمينه نشات‌گرفته از اين تصميم ايشان است. نمي‌توانيم بگوييم نبود. حركت صنعتي واقعي ايران از ساخت ذوب‌آهن شروع شد. به دكتر شيباني شخصاً اعتقاد دارم.

آنالیز قیمتی ایجاد این کارخانه در بندرعباس را چه کسانی انجام دادند؟
از دکتر امین خواستم قيمت را تمام كند كه ايشان به من گفتند مگر تو نمي‌خواهي رئيس اين پروژه باشي؟ مگر تقريباً نيستي؟ يعني نمي‌تواني قيمت را پيدا كرده و آناليز كني؟ گفتم من هيچ سابقه‌اي ندارم و شما تا به حال عهده‌دار اين كارها بوده‌ايد.

ايشان گفت من بايد شنبه (سه‌شنبه این حرف را زدند) اين قرارداد را امضا كنم و قرار هم گذاشته شده و بايد از حالا خودت آناليز كني اما من كمك خواهم كرد. ايشان نماينده ايران در کروپ بود. گفت مانند اين شرايط در کروپ است و از طرف من تلكسي به آنها بزن و قيمت كارشان را به تو بدهند.

اين بهترين كمك است. من اين كار را انجام دادم و اگر اشتباه نكنم روز چهارشنبه بود كه تا پنجشنبه جوابي نيامد. دكتر امين گفت برو در جلسه بنشين و آناليز كن.

به هر حال آناليز قيمت كالا را با توضيحات به من دادند. با قيمت ما موافقت كردند و شنبه صبح خانمي كه مسوول تلكس بود تا وارد دفتر شدم به من اطلاع داد كه جواب تلكس آمده.

به جاي اينكه تلكس را دقيق بخوانم سريع به دنبال قيمت مي‌‌گشتم كه ديدم مبلغ به مارك نوشته شده و از مبلغي كه به دلار توافق كرده بوديم پايين‌تر است. به سرعت به اتاق دكتر امين رفتم و گفتم من ديروز قيمت را آناليز كردم و قيمت را تمام كردم و امروز اين مبلغ با تلكس آمده و شما بگوييد قيمت توافق‌شده من را قبول نداريد. گفتند اولين اشتباه شما اين است كه تلكس را نخوانده‌ايد. تلكس را كه خواندم متوجه شدم اگر مارك را به دلار تبديل مي‌كرديم متوجه مي‌‌شديم كه قيمت خوبي داده‌ايم و به اين ترتيب قانع شدم.

از نظر فنی و اقتصادی این طرح توجیه داشت؟
اوایل سال ۵۴ طرح توجيه فني و اقتصادي را به سازمان برنامه برديم و شهريور ۵۴ سازمان برنامه آن را تاييد كرد و قرارداد مهندسي با Italian p&t هم امضا شد. به اواخر سال ۵۴ رسيديم كه از سازمان برنامه خواستيم در بودجه سال بعد مبلغي را به ما اختصاص دهند كه كار را دنبال كنيم كه البته انجام نشد.

آن سال دولت بودجه كافي نداشت بنابراین مجبور شدیم فاينانس اين پروژه را پيدا كنيم. به اين ترتيب به دنبال راه‌حل فاينانس بوديم و در نهایت چندين بانك ايتاليايي پروژه را فاينانس كردند كه بر آن اساس كار تا آخر دنبال شد.

وقتي دكتر امين رفتند شما مديرعامل شديد؟
من مديرعامل شركت توليد بندرعباس بودم. نكته‌اي را لازم است اشاره كنم. نمي‌گويم ايتاليايي‌ها سياسي نيستند اما كمتر از كشورهاي ديگر اروپايي سياسي هستند و ارتباط‌شان با ما هم خوب است. يعني در كاري كه انجام دادند خيلي حاشيه نرفتند و در ديتل سيستم‌ها با ما همكاري كردند. هر چه قرار بود انجام دهند را انجام دادند و به نظرم سياسي‌كاري نكردند. البته مسائل خودش را دارد ولي به نظرم با ما بد تا نكردند.

زماني كه انقلاب پيروز شد به نوعي همه چيز را از دست‌رفته نمي‌ديديد؟
زماني كه اعتصابات انقلاب در آذر ۵۷ شروع شده بود مدير بندرعباس بودم. كار شروع شده بود و كار آب‌شيرين‌كن هم در حال انجام بود. اولين نقطه شمشير هم من بودم و مي‌آمدند برخلاف سيستم صحبت مي‌‌كردند و من هم مي‌‌خواستم جوابي به آنها بدهم اما نمي‌توانستم.

به هر حال اين روابط تلخ بود چون آنها من را به عنوان مدير سيستم مي‌شناختند. يك روز مقابل دوستان صحبت مي‌كردم به من خبر دادند راننده شركت در بندرعباس تصادف كرده و حالش هم خوب نيست. خواستم خيلي زود به او رسيدگي كنند. گفتم خدايا اين از اعتصابات و جريان گفت‌وگوها، در اين ميان بايد به اين بنده خدا هم برسم. گرما هم هنوز در آنجا غوغا مي‌كرد. سوار ماشين كه شدم خيلي داغ شده بود و همان زمان يك زنبور من را نيش زد.

همان لحظه از خدا معذرت‌خواهي كردم كه اعتراض كرده بودم. همين، يك درس به من داد كه ديگر غر نزنم. خوشبختانه به آن راننده رسيدگي شد و مشكلي پيش نيامد. در آن مدت براي بندرعباس اتفاقات زيادي افتاد ولي عاقبت خوبي پيش آمد.آن زمان به من اعتراض مي‌‌شد كه مگر شما چقدر تجربه داشتيد كه پيشنهاد ايتاليايي‌ها را براي كار در ايران قبول كرده‌‌ايد؟ بحث هم درست بود چون من سال ۵۳ به عنوان كارشناس وارد اين كار شدم و ۵۶ قرارداد امضا كرده بودم.

در بازجويي‌ها از شما مي‌پرسيدند؟

بله چند دوره محاكمه داخل شركت‌ها بود. اين ايراد اساساً درست بود اما واقعاً اين‌طور نبود و اين دو سازمان با ما همراه بودند تا نتيجه نهايي به دست آمد.

چرا پس از انقلاب فولاد بندرعباس به اصفهان منتقل شد؟
گروهی از انقلابیون که تازه سر کار آمده بودند این تصمیم را گرفتند و گفتند فولاد بندرعباس بايد حتماً منتقل شود اما من مخالف اين كار بودم. با بودن كارخانه فولاد مشكلي نبود اما مي‌خواستند در بندرعباس نباشد. چون مي‌گفتند براي شيرين كردن آب هزينه گزافي بايد صرف شود. اما من مي‌گفتم بايد تجهيزات را وارد كنيم و از بندر به جايي كه شما مي‌خواهيد حمل كنيم كه هزينه زيادي است. ديگر اينكه نيمي از سنگ‌آهن را بايد وارد كنيم چون نمي‌توانيم سنگ‌آهن را به بندرعباس بیاوريم و از آنجا به اصفهان حمل كنيم. بعد هم اينكه اين كار بر اساس يك فلسفه و نقشه ايجاد شد اما به هر حال قرار شد كارخانه به اصفهان منتقل شود. دليل انتخاب اصفهان هم اين بود كه در داخل شركت ملي صنايع فولاد ايران مجتمعي به نام فولاد اصفهان تشكيل شود كه نورد سرد را داشته باشد و آنها هم كارشان را شروع كرده و تحقيق كرده بودند. البته از فولاد مباركه كوچك‌تر بود كه گفتند اين كار محلي از اعراب ندارد و كار بايد متوقف شود. اما تنها حسن اين بود كه اگر فولاد به اصفهان منتقل نمي‌شد ساخته نمي‌شد. بندرعباسی‌ها به ما مي‌گفتند شما از وقتي به بندرعباس آمده‌ايد اجاره‌خانه‌ها افزايش پيدا كرده و مي‌خواستند كه ما از آنجا برويم. در حالي كه افزايش اجاره‌خانه‌ها را مي‌‌ديدند اما متوجه نبودند كه بودن كارخانه فولاد در آنجا چه تاثيري مي‌تواند بگذارد. اما اصفهاني‌ها متوجه اين قضيه شدند و در مجلس هم قدرت داشتند و توانستند اين پروژه را نگه دارند و بسازند اما در بندرعباس كسي از اين كار حمايت نمي‌‌كرد و فقط عده‌اي بودند كه مي‌خواستند جلوي انتقال فولاد به بندرعباس گرفته شود. اما امروز هم اعتقادم اين است كه در صورت انتقال نيافتن اين كارخانه ساخته نمي‌شد.
گفت و گو از : عليرضا بهداد
تاریخ انتشار : جمعه ۱۱ بهمن ۱۳۹۲ ساعت ۱۶:۱۴
کد مطلب: 2882
 
مرجع : تجارت فردا